لطفابانظرات خوبتون من و خوشحال کنید ممنون
اینجا حریم من است حریم قلب کوچکم!
قفس تنهایی من و حرف های ناگفته ام...
کسی دلش برایم نسوزد
من این قفس را دوس دارم و تنهایی ام را
تنهایی...
تنها اتفاق این روزهای من است...
لطفابانظرات خوبتون من و خوشحال کنید ممنون
اینجا حریم من است حریم قلب کوچکم!
قفس تنهایی من و حرف های ناگفته ام...
کسی دلش برایم نسوزد
من این قفس را دوس دارم و تنهایی ام را
تنهایی...
تنها اتفاق این روزهای من است...
سلام به تموم دل شکسته ها
اونایی که دنیاشون فقط یه زندونه
بچه ها آدرس وبلاگ جدیدمه خوشحال میشم یه سری بزنید
ممنون
www.abedifardin.blogfa.comn
داری جون می کـَـنی حرمت یه روزایی رو نگه داری
که اونا یادشون رفته !
000
به سلامتی اونی که واسه رفتنش داشتی گریه میکردی ولی
اون
گوشیو گذاشت رو اسپیکر تا رفیقاش بهت
بخندن ..........!!!!
بسلامتی اون سربازی که 55 دقیقه واستاد تو صف تلفن
که 3
دقیقــه با عشقش حرف بزنه،
ولي هرچقد زنگ زد
بازم پشتخطی بود ...
وقتی داری از کسی که زندگیشی جدا میشی
نشکنش خردش نکن
یادت نره که روزایی بوده که اون بخاطر تو خرد شده و
شکسته
در حالی که تو اصلا متوجه نشدی.
ای روزاﻣﺨﺎﻃﺐ ﺧﺎﺻﯽ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻫﺎﯾﻢ ﺍﻣﺎ ﺗﺎ ﺩﻟﺖ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ ﻫﻤﺪﺭﺩﺩﺍﺭﺩ ﺩﺍﻍِ ﺗﻤﺎﻡِ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻫﺎﯾﻢ …
گاهی باخودم میگم بجهنم که نیستی...
دوست داشتن مردمی که تو را دوست ندارند آسان نیست...
درخت انار عاشق شد.
گل داد سرخ سرخ.
گلها انار شد داغ داغ.
هر اناری هزار دانه داشت.
دانه ها عاشق بودند.
دانه ها توی انار جا نمیشدند.
انار کوچک بود.
دانه ها ترکیدند.
انار ترک برداشت.
خون انار روی دست لیلی چکید.
لیلی انار ترک خورده را از شاخه چید.
مجنون به لیلی اش رسید.
خدا گفت: راز رسیدن فقط همین است.
کافی است انار دلت ترک بخورد...
تمام رعیت ملکعظیمت / به نام شاه خوشرو می شناسند . . .
خدایا سعادت بده هرچه زودتر برم پیش آقام
میگن دیوونه ها رو شفا میده......آقا جون یادته یکی اومد کنارت واسه من دعا کرد ...آقاجون دیگه اونمم ندارم واسم دعا کنه دیگه هیچکسه و ندارم ...خدایا خودت کمکم کن
هزار ساعت عشق بود و
یک بوسه ی یواشکی !
الان هزار ساعت بوسه ی علنی هست !
ولی دریغ از یک لحظه عشق ...
چشمها را باید بست !... جور دگر باید پیش رفت ... !
دنیایی که خوبی هست اما نه به اندازه ی بدی ...
دنیایی که ظاهر و باطن در هم آمیخته شده ...
دنیایی که در آن واژه ی صداقت بی معناست ...
عدالت ... این نیز بی معناست ...
دروغ و ریا ... این است معنی ترقی !!!
دنیا ظاهری بیش نیست ...
پس چشمانت را ببند
و با فکر و ایمان خود پیش رو ... .
دوست داری بری یه جایی که هیچ کسی نباشه.. هیچ کس ...
اونوقت وایسی و سرت رو به آسمون بگیری و از ته دل فریاد بزنی
داد بزنی.. سر خدا....
کسی نگه آروم باش..چرت نگو..کفر نگو..
خدا هم فقط گوش کنه و حساب و کتاباشو ...گناه و خطا و صواب هاشو بذاره واسه بعد و فقط گوش کنه
اونوقت بشینی یه دل سیر گریه کنی
کسی نیاد بگه چِت شده ...چرا گریه میکنی... دردتو به من بگو
هیچ کسی
فقط خودت باشی و خدا و یه دنیا حرف....
توقعی ندارم... دنیای بد این روزهای هر ادمی فقط ختم میشه به دست رو دست گذاشتن و فکر اینکه فردا کی میاد..سال بعد کی میاد و انتظار واسه ی تموم شدن این روزهای کوفتی
منم دلم پُره...و هر چی لبریز میشه ازش چیزی کم نمیشه
منتظر خبر خوب و فرج و اتفاق ناب هم نیستم
فقط یه روز رو میخوام واسه خودم و خدا و یه گفتگو...من از خدا سوال بپرسم و اون فقط گوش کنه
همین
و من عادت کردم که هر چیزی را بدون اینکه دوست داشته
حتی بغض هایم را...
افــســوس ,که فــقـط قـاب ِ عـکس تو را به من نــزدیـک تر می کنــند !
❤
❤
❤
مــــــن ٬ جـــــــان مــــی دهــــم .. .. ..
تا خـدا هست نترس ، نلرز ، بایست ... تو پیــــروزی.
مثل نــمـــاز میمونه...!
♥ وقتی نــیــــت کردی دیگه نباید اطرافت رو نگاه کنی ... !
جــایی خـوندم جـالب بـود برام:
خــانـــــوم شــماره بـدم؟؟؟
خــانـوم خــوشـگِله برسونمت؟؟؟
خـوشـگـلـه چـن لحظه از وقتتو به مــــا میدی؟؟؟
ایـنها جملاتی بود که دخترک در طول مســیر خوابگاه تا دانشگاه می
شنید!بیچــاره اصــلا" اهل این حرفـــــها نبود...این قضیه به شـــدت آزارش
می داد تا جایی که چند بار تصـــمیم گرفت بی خیــال درس و مــدرک شود وبه
محـــل زندگیش بازگردد.به امامزاده ی نزدیک دانشگاه رفت شـاید می خواست
گـــلــه کند از وضعیت آن شهرِ لعنتی دخترک وارد حیاط امامزاده
شد...خسته... انگار فقط آمده بود گریه کند...دردش گفتنی نبود....!!! رفت و
از روی آویز چادری برداشت و سر کرد...وارد حرم شد و کنار ضریح نشست.زیر لب
چیزی می گفت انگار!!! خـدایـا کـمکـم کـن...چـند ساعـت بعد،دختر که کنار
ضریح خوابیده بود با صدای زنی بیدار شد...خانوم!خانوم! پاشو سر راه
نـشـسـتـی!!! مردم می خوان زیارت کنن!!!دخترک سراسیمه بلند شد و یادش افتاد
که باید قبل از ساعت ۸ خود رابه خوابگاه برساند...به سرعت از آنجا خارج
شد...وارد شــــهر شد...امــــا...امــا انگار چیزی شده بود...دیگر کسی او
را بد نگاه نمی کرد..!انگار نگاه هوس آلودی تعـقــیبش نمی کرد!!!احساس
امنیت کرد...با خود گفت:مگه میشه انقد زود دعام مستجاب شده باشه!!! فکر کرد
شاید اشتباه میکند!!! اما اینطور نبود!یک لحظه به خود آمد...
یـــــا فـــاطـــمــه زهـــرا(س)
اما به خاطر خدا
حتی به سوی درهای بسته دوید...
و تمام درهای بسته برایش باز شد
اگر تمام درهای دنیا به رویت بسته بود
بدو
چون خدای تو و یوسف یکی ست ...
\"؟ \"
انسان در حال گریه کردن به دنیا میآید
و وقتی به اندازه کافی گریه کرد
از دنیا میرود
...
از اين پس تنها ادامه ميدهم...باران كه ميبارد حتي به درخواست چتر هم جواب رد خواهم داد!ميخواهم تنهاييم را به رخ اين هواي دو نفره بكشم باران نبار من نه چتر دارم...نه يار... .
دقت کردین !؟
دل میگه آره، تجربه میگه خفه…!
خدای عزیزم! مرا گفتی از رگ گردن به تو نزدیک ترم!
آخ! چه زیــبـــــا گـفـتـی...
اگر ذره ای از محبتت نباشد زندگانی بر من تمام است...
.........
خدایا بار دگر محبتت را بر من روا دار
دلم برای دوست داشتن های راستین تنگ شده
باید بازیگر شوم ،
آرامش را بازی کنم ...
باز باید خنده را به زور بر لبهایم بنشانم ...
باز باید مواظب اشک هایم باشم ...
باز همان تظاهر همیشگی : " خوبم ...
تعداد صفحات : 3
ardakanuni.blogfa.com